جدول جو
جدول جو

معنی غروب شدن - جستجوی لغت در جدول جو

غروب شدن
(دِ کَ / کِ کَ دَ)
غایب شدن. فروشدن. غروب کردن آفتاب و جز آن. عرج، غروب شدن آفتاب. غمس، غروب شدن نجم. (منتهی الارب). رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 255 و رجوع به غروب کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غالب شدن
تصویر غالب شدن
غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرقه شدن
تصویر غرقه شدن
فرو رفتن در آب و غرق شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غایب شدن
تصویر غایب شدن
ناپدید شدن، ناپیدا گشتن، پنهان شدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ کَ دَ)
غریب گردیدن. غرابت. (تاج المصادر بیهقی). اغتراب. رجوع به معانی غریب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریق شدن
تصویر غریق شدن
غرق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرور شدن
تصویر مغرور شدن
فریب خوردن، خود خواه شدن گول خوردن فریفته شدن: (اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت بکمال حلم و وفور کم آزاری این خسرو نوشیروان معدلت مغرور شود) (المجم. چا. دانشگاه. 14)، متکبر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب شدن
تصویر مغلوب شدن
کالیدن شکست خوردن شکست یافتن شکست خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
آمیختن آمیخته شدن ترکیب شدن آمیخته گردیدن: در یکی شخص مرکب شده سبحان الله اینت بیحد کرم و لطف وبزرگی و شرف. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعوب شدن
تصویر مرعوب شدن
شکوهیدن ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب شدن
تصویر غریب شدن
غریب گردیدن غربت گزیدن اغتراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرقه شدن
تصویر غرقه شدن
در آب فرو رفتن غرق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غروب کردن
تصویر غروب کردن
غایب شدن، نا پدید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سامان یافتن منظم شدن نظم و ترتیب یافتن: تا بر هز طرفی مردان کاردیده تجربت یافته مرتب شوند
فرهنگ لغت هوشیار
اوناکیدن، نهانیدن ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
چیره شدن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس شدن
تصویر عروس شدن
به همسری مردی در آمدن دختر یا زن
فرهنگ لغت هوشیار
پاتیل شدن (پاتیل در پارسی برابر است با سیاه مست)، ویستن مست و لایعقل گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروا شدن
تصویر دروا شدن
معلق شدن، آویخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون شدن
تصویر برون شدن
بیرون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارب شدن
تصویر غارب شدن
فرو شدن غروب کردن (ستاره) فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروب شدن
تصویر مشروب شدن
((~. شُ دَ))
آبیاری شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراب شدن
تصویر خراب شدن
آسیب دیدن، گزند دیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
Pucker
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
froncer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
arricciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
rimpelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
fruncir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
сморщиваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
franzir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
皱起
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
marszczyć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
зморщуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
runzeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
ขมวด
دیکشنری فارسی به تایلندی